داستان استارت آپ جان سخت، فرست کوئست، قسمت پایانی
از سه برابر شدن نرخ تبدیل تا بسته شدن شرکت
دی 95 درگاه گرفتیم، فروش شدیدا اوج گرفت، رشد موشکی، نرخ تبدیل صفحه پرداخت سه برابر شد، فروش سه ماه اول سال 2017 ما؛ یعنی دی تا اسفند همان سال اندازه کل سال گذشته بود، اینقدر این عامل تاثیر گذاشت، که پیش خودمان خیلی خوشحال فکر میکردیم که با بلند شدن هواپیما در فرودگاه، داریم جهانی میشویم، که یکدفعه یک ایمیل آمد، دم عید دقیقا 27 و 28 اسفند 94، نوروز 95، فردا حسابتان را میبندیم، پولهایتان بلوکه میشود و باید اقدامات قانونی انجام بدهید که شاید آزاد بشود.
بیست و پنج هزار دلار پول که آن موقع برای ما خیلی سرمایه بود بلوکه شد و در عین حال روش دریافت پولمان یعنی درگاهمان را هم به دلیل دور زدن تحریمها از دست دادیم، روش قبلی هم نداشتیم و یکدفعه در یک شب فلج شدیم، این یک تغییری بود که یکدفعه اتفاق افتاد و ما آن را ندیده بودیم ولی یکدفعه اتفاق افتاد، ما توانستیم با سرمایهای که داریم و کلی قرض که از فک و فامیل و دوست و آشنا و هرکس که توانستیم بگیریم بدهی تامینکنندههایمان، هتلها، راهنماها، رانندهها را بدهیم و توانستیم در دفتر را تا خرداد سال بعد باز نگه داریم، خرداد کلا بستیم،خداحافظ!
شروع دوباره با آزاد سازی پولهای بلوکه شده و ثبت شرکت در اروپا
جدا از اینکه سرمایهمان تمام شده بود، اصلا توجیهی نداشت ادامه دادن با این ریسک بزرگ که هر لحظه ممکن است تمام فروشمان را بلوکه کنند، تیم را از دست دادیم،دفتر از دست رفت، همه چیز از دست رفت بدون یک ریال سرمایه ده ماه تمام ما از داخل خانه فعالیت میکردیم، ده ماهی که هر شبش من با این فکرها میخوابیدم که اصلا تو رو چه به این کارها، اصلا چه کسی گفته تو بروی کارآفرینی کنی؟ یک جا کارمندی میکردی بهتر بود استرس هم نداشتی، با این فکرها میخوابیدم و ده ماه تمام هر روز صبح که بیدار میشدم به خودم میگفتم ساکت شو و ادامه بده و خودم را میکشیدم بیرون از داخل تخت، واقعا تفسیرش همین است، میکشیدم بیرون که یک کار، شده یک کار، یک تلاش برای آزادسازی پولها، یک تغییر در محصول، یک اقدام برای گرفتن یک درگاه جدید انجام بدهم و این کار را ادامه دادیم و کم نیاوردیم تا اینکه بالاخره جواب داد، حوالی اسفند همان سال ما توانستیم پولهایمان را آزاد بکنیم اما یک بخشش برای همیشه پرید.
توانستیم یک شرکت در اروپا، در استونی ثبت کنیم، توانستیم دوباره افزایش سرمایه بدهیم و تیم تشکیل بدهیم و دوباره شروع کردیم، اردیبهشت سال بعد، اینبار خیلی قویتر. نکته ای که هست درست است ما سعی کردیم زنده بمانیم ولی یک مرحله به تکامل رسیدیم، حالا ما جلوی تحریمها مقاوم بودیم، یک شرکت اروپایی بودیم، پس یک ویژگی جدید در فرست کوئست ایجاد شد و در عین حال فرصت این ده ماه، این تفکری که ما میتوانستیم داشته باشیم روی گذشته مسیر به ما نشان داد که کجاها را اشتباه رفتیم، پس ما یک مرحله به تکامل رسیدیم، دوباره شروع کردیم، از اردیبهشت 97 تا مهر سال 98 شانزده ماه تمام ما هر ماه میانگین بیست و پنج درصد رشد کردیم که برای خودش یک رکورد است.
رکود شدید در بازار گردشگری ایران در پی حوادث آبان ماه
در 2019 به هشتصد هزار یورو فروش رسیدیم که خوابش را نمیدیدیم. خب دیگر همه چیز خوب است، همه چیز دوباره عالی است، هواپیما دارد میرود بالا ولی کار روزگار با ما تمام نشده، کار ما هم با روزگار تمام نشده، خودتان در جریان هستید از آبان 98 شروع شد، یک اتفاقات عجیبی که روی گردشگری ایران تاثیر گذاشت، ماجرای قیمت سوخت، قطعی اینترنت، تنش بین ایران و آمریکا، ترور سردار سلیمانی، هواپیمای اوکراینی، همه و همه باعث شد ایران از منظر یک گردشگر خارجی در آن مقطع امنیت کافی برای سفر را نداشته باشد و مقصد جذابی برایش نباشد، ما سر یک دو راهی هستیم، میتوانیم غر بزنیم، میتوانیم بگوییم ای بابا چرا ما؟ ما که یک بار از اینجا رد شدیم چرا دوباره این اتفاقات برای ما بیفتد؟ میتوانیم بگوییم بچرخ تا بچرخیم، میتوانیم بگوییم حالا که روزگار چرخیده و ما هم میچرخیم و ما مسیر دوم را انتخاب کردیم.
تغییر بازار هدف از ایران به سمت عمان در پی حوادث آبان 98
گفتیم حالا که ایران به عنوان یک مقصد الان امنیت کافی را در چشم گردشگر جهانی ندارد یک مقصد جدید اضافه میکنیم، رفتیم سراغ عمان، عمان را به فرست کوست اضافه کردیم، کارهای قانونیاش را انجام دادیم، کارهای توسعه بازارش را انجام دادیم عمان اضافه شد، فروشش شروع شد دیدیم چقدر خوب است، چقدر عددهای فروش بالا است، هتلهایشان خوب است، کمیسیونهای خوبی میدهند، گردشگر خوب میدهد، داشتیم شروع میکردیم رشد کردن در عمان و گسترش بازار که اینبار روزگار یک کارت سنگینتر رو کرد، کرونا.
توسعه محصول و تغییر استراتژی با همه گیر شدن کرونا
درواقع گفت حالا که شما مقصد را عوض میکنید من از مبدا میبندم، اینطور شد که هیچکس در هیچ جای دنیا سفر نمیتواند برود، مستقل از اینکه دارید به کجا دنیا سرویس سفر میدهید، اما میدانید دیگر، تا اینجا من و تیم من را شناختید که قرار نیست کم بیاوریم، گفتیم دوباره گردشگری را کنار میگذاریم، هیچ جای دنیا سفر نمیشود رفت ولی ما یک چیزهایی بلدیم، ما برای استارت آپ خودمان توسعه محصول انجام دادیم، محصول زیرساز ساختیم، وبسایت و وبآپ ساختیم، UA و UX بازاریابی دیجیتال بلدیم، بیاییم بشویم یک آژانس تجارت الکترونیک و اینها را به مشتریهای خارجی ارائه بدهیم، باز با تمرکز روی بخش گردشگری؛ یعنی خیلی ساده برای هتلها و آژانسهای خارجی محصولات دیجیتال، وبسایت و وب آپ درست کنیم و بازاریابی دیجیتال برایشان انجام بدهیم.
قمار عاشقانه با راه اندازی Electronic Commerce Agency
چهار ماهی که ما شروع کردیم روی این کار یعنی از اسفند تا همین خرداد گذشته فروشمان صفر بود، در کار جدید صفر مطلق، خط گردشگریمان هم صفر مطلق و خط Electronic Commerce Agency یا آژانس تجارت الترونیکمان هم صفر مطلق بود اما کم نیاوردیم، این آن قمار عاشقانه است، قمار است چون ریسک خیلی بزرگی است، ما در حالی که از سرمایه بعد از تابستانمان مطمئن نیستیم، سرمایه کافی نداریم باید متکی به درآمدمان باشیم این ریسک را کردیم و عاشقانه است چون خیلی فراتر از پول درآوردن است؛ یعنی آن روح و جسممان وسط است، بالاخره در همین تیر، همین اواخر خرداد تا تیر ما توانستیم به بیست و خردهای هزار یورو در خط جدیدمان برسیم.
تغییرپذیری و تابآوری در فرستکوئست
هنوز خیلی با عددی که ما در گردشگری تجربهاش میکردیم فاصله دارد ولی ناامید نیستیم، سرمان بالا است، داریم ادامه میدهیم و مطمئن هستیم که جواب میدهد و نکتهای که هست این است که یکبار دیگر این الگو را میخواهم در قضیه ببینید، یک بار دیگر ما برای زنده ماندن این کار را کردیم ولی خروجیاش این است که یک خط جدید به کسب و کار ما دارد اضافه میشود و این خط جدید بعد از کرونا هم میماند و توانایی ایجاد درآمدش کمتر از گردشگری نیست و ریسکمان هم دارد کاهش میدهد، این همان سوسک است که به قابلیت جدید میرسد دارد تغییرپذیری و تاب آوری را معنا میکند، خلاصه اینکه من ترجیح میدهم به جای اینکه دایناسور باشم آن سوسک باشم، اگر شما دایناسور باشید، بهترینش تیرکس باشید تهش در ارائه من جا دارید ولی اگر سوسک باشید می توانید با چندین خاصیت خارقالعاده به حیات خود ادامه دهید.
میخواستم یک جمعبندی از نکات ارائه بدهم ولی مولانا با یک دو بیتی بسیار زیبا، بهتر از من جمعبندی کرده، همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی منشین ز پا یک دم که بماند کار دیگر، این چیست؟ این همان تابآوری است یعنی کم نیاورید، خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش، بنماند هیچش اما هوس قمار دیگر، این همان قمار عاشقانهای است که البته مقصود حضرت مولانا خیلی عرفانیتر از این حرفها بوده ولی کاملا در دنیای کسب و کار ها و خصوصا کسب و کار های نوپا و استارت آپ ها صدق میکند.
آقای صادقپور، شما امکان مهاجرت داشتید، مهاجرت نکردید و ماندید و سختی را تحمل کردید، چرا نرفتید؟
یک حسی که یک کار تمام نشده هست؛ یعنی یک دین ادا نشده هست، واقعیت این است که این فکر حتی هنوز هم در ذهن من میآید و احتمالا ذهن هرکسی که دارد در این کشور کار میکند ولی در مورد شخص من این بوده که حس اینکه یک دین تمام نشده و ادا نشده و یک قصه ناتمام مانده و این علت اصلی است.
قصه شروع فرست کوئست از کجا بوده که این قصه هنوز تمام نشده؟
من سال 90 یک روز داشتم Face Book را چک میکردم یک صفحه بود به اسم Human of New York، یک صفحه پرطرفداری در فیس بوک بود که بعد از کریستین رونالدو بیشترین لایک را دارد. یک عکاس است که میرود از مردم عکس میگیرد میگوید قصهات چیه؟ چه چیزی را میخواهی با دنیا به اشتراک بگذاری؟ همینطور در کوچه و خیابان از مردم عکس میگیرد، کار جالبی که این عکاس کرد این بود که بعد از عکاسی نیویورک با همین ایده سال 2012 به تهران آمد و یک سری عکس گرفت که این عکسها خیلی در دنیا معروف شد، من داشتم آن عکسها را میدیدم، عکسهای خیلی عادی از مردم و راننده تاکسی و نانوا و اینطور چیزها، کامنتهای زیر عکسها برای هر ایرانی که آن را بخواند خیلی شوک دهنده است، کامنتها این شکلی بود که ایران برف هم میآید؟ پاساژ هم شما دارید؟ یا مثلا چقدر مردم مدرن لباس میپوشند، آنجا من فهمیدم که متاسفانه به خاطر کارهایی که رسانههای غربی میکنند تصویر از ایران بسیار تصویر غلطی است و خیلیها اصلا تصویری ندارند بماند که یکی پرسیده بود ایران کدام قاره است، خیلیها تصویری ندارند و آن ماموریتی که شخصی در ذهن من از همان روز کلید خورد که این تصویر را میخواهم عوض کنم.
اگر ما قرار باشد بعد از کرونا برویم سفر چون شما توریست میآورید ایران و مقاصد مختلف را نشانشان میدهید کدام شهر را به ما میگویید که بعد از کرونا برویم ببینیم؟
خیلی بستگی به سلیقه دارد، اگر اهل طبیعت و جاهای بکر باشید استان چهارمحالوبختیاری را خیلی دوست دارم، آنجا یک روستا هست به نام سراب سید به شدت توصیه میکنم همه بروند بببیند، چابهار را احتمالا خیلیها ندیدند، سیستانوبلوچستان خیلی دیدنی دارد، دوباره در همان فضای طبیعت و مردم، مردمش هم بسیار خونگرم و مهماننواز هستند. اگر اهل تاریخ هستید اصفهان و یزد و مسیر تاریخی ایران از اصفهان و یزد شروع میشود و به شیراز ختم میشود بهترین جا برای دیدن است.